" آقای کیوسک "






















۱۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

هر شب بعد از همه خستگی ها می شود چشمها را بست دست ها را رقصاند و روی کلیدهای بی گناه هم نوا ضربه های کوچکی زد و همه چیز را به گردن سمفونی بی سر و ته روزهای سختی انداخت که از اولش هم قرار نبود باشند...و شدند.بعد باید آرام سرانگشتان خسته از تحیر را بوسید و خطاب به همه فردای منتظر و سخت تر تنها نوشت:من خسته ام،می روم بخوایم خودتان نقشه بکشید.شب خوش.س.ب



هر شب
بعد از همه خستگی ها می شود
چشمها را بست
دست ها را رقصاند
و روی کلیدهای بی گناه هم نوا ضربه های کوچکی زد
و همه چیز را به گردن
سمفونی بی سر و ته روزهای سختی انداخت
که از اولش هم قرار نبود باشند...
و شدند.
بعد باید آرام
سرانگشتان خسته از تحیر را بوسید و خطاب به همه فردای منتظر و سخت تر
تنها نوشت:
من خسته ام،می روم بخوایم
خودتان نقشه بکشید.شب خوش.

س.ب



هر شب
بعد از همه خستگی ها می شود
چشمها را بست
دست ها را رقصاند
و روی کلیدهای بی گناه هم نوا ضربه های کوچکی زد
و همه چیز را به گردن
سمفونی بی سر و ته روزهای سختی انداخت
که از اولش هم قرار نبود باشند...
و شدند.
بعد باید آرام
سرانگشتان خسته از تحیر را بوسید و خطاب به همه فردای منتظر و سخت تر
تنها نوشت:
من خسته ام،می روم بخوایم
خودتان نقشه بکشید.شب خوش.

س.ب