" آقای کیوسک "






















۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

رها؟رها خانم!با شما هستم..رها جان عزیزم!حواست هست؟حواست هس که نباید،نباید دل ببندی؟رها!!رها این هم آمده است که برود ها.رها نکنه دلت گیر کنه نخ کش بشه باز؟رها؟حواست با منه رها؟دختر با منی؟گوشم بده ببین چی می گم!این پسره هرچی که هست برای خودش ه..حالا می خواد استادت باشه؛ یا هرکسی دیگه ایی.رها نکند دلبسته اش بشی.استاد سخت ترین درس  های گروه باشه،رئیس دانشگاه ایکس باشه، کارشناس ارشد فلانجا باشه؛Certificate فلان چیز را داشته باشه؛خوش پوش باشه؛مجرد و تنها هم که باشد باز هم یادت باشد که آمده است که برود ها.....فهمیدی؟رها.نبینم دلت گیر کرده باشد پیشش ها.حواست هست؟اصلا حواست رو پرت کن اون جایی که عرب نی انداخت ولی دور و بر این مرد نچرخند افکارت ها.این مرد فقط به درد این می خورد که مقاله تو را به عنوان پروژه برای دانشجویانش تعریف کند که تایپش کنند،چه می دانم ترجمه اش کنند بعد آماده اش را بدهد برای تو.برای اینکه درباره مباحث علمی از او راهنمایی بگیری و ته ته اش یکی دو بار که توی برف دانشگاه بالای کوهت ماندی تعارفت کند که با ماشین من برید برگردید و نهایتا توی طرح سوالاتش شیطنت کنی و بگی فلان فصل را حذف کنید.همین.همین.رها همین. نبینم دلبسته مردی شده باشی که نه در فکر ماندن است و نه سودای زندگی زناشویی را دارد!نبینم شب ها قبل از خواب به رویای شیرین کلمات جادویی اش فکر کنی ها.رها.رها نبینم از اینهمه تحصیلاتش لذت ببری ،سرمست شوی، و یک روز دامن از کف داده و تنها در راه مانده و با کیفی آویزان به خانه برگردی ها.رها این دل دیگر دل بشو نیست ها.رها مراقب افکارت باش ها.مواظب باش حرف های قشنگ یک مرد قشنگ حافظه ات را پاک نکند ها.قرار نیست کسی بیاید که بماند.دست کم این آخری که حتما می خواهد برود.رها به روزهایت فکر نکن.پاگیر ساعت هایت نباش.رها آرام باش و به هیج چیزی از این مرد و به هیچ ساعتی از این روزهای عالی فکر نکن. تمام.
خیلی خب ... فکر می کنم به قدر کافی منتظر آن مرد ماندم.تمام روزهای گذشته را طوری سپری می کردم که انگار فردایش قرار است یک نفر بیاید و موهایم را ببافد،به لبخندی میهمانم کند و شعر های بلندش را برایم بخواند.نیامد.نشد و من گذشتم و گذشتند یکی یکی روزهایی را که من بعد از حمام آنقدر با موهای خیس جلوی آینه اتاق خواب نشستم که بالاخره آن مرد پیدا شود و موهایم را برایم خشک کند و هیچ گاه این رویا تعبیر نشد.به من که نگاه می کنید بدانید که تصویر منعکس همان زنی هستم که در پنجره های صبح منتظر مردی بود که برایش میز صبحانه را بچیند و هرگز نچید.مردی از شهرهای اطراف با هیکلی ورزیده و قامتی به بلندای دیوار تنهایی های یک زن در این شهر شلوغ.مردی با بوی ملایمی از یک مرد.و آروزهایی بنفش و دیگر هیچ. من آن قدر موهای لخت خرمایی ام را در باد رها،رها کردم که عطر تنهایی اش به مشام مردان سیاه وش سرزمینم برسند و آنقدر نرسید که دیگر خودم هم خسته ام، از بس شب ها بافتنی رویاهایم را در تاریکی تخت یکی از زیر و دوتا از رو بافتم که نوک انگشتان تخیلم درد می کند.من موهایم را صاف نگه داشتم(درست همان طوری که بود) که مرد ایرانی تبار در راه خانه ام از شلاق لختی موهایم در هوا به سان دم اسب های اصیل کردستان به وجد بیاید و بعد در تمام مدت منتظر آن مرد نشستم؛ تمام روزهای آفتابی و شب های بارانی را و افسوس که درس های دوران کودکی همه داستان بودند و من تازه دریافتم که غلط پنداشتم از آنچه نوشته بودند" آن مرد در باران آمد " و هیچ مردی جدی جدی نیامد و بعدش هیچ دیگر...هیچ . حالا من همین فردا؛صبح علی الطلوع می روم تا موهایم را از بیخ و بن کوتاه نه.. فر بزنم؛مثال زن های اروپایی کت و دامن پوش ...و بشوم بی خیال سلایق هرچه از مردان اقوام سرزمینم است.من فردا صبح می روم به یکی از سالن های شهر و موهایم را آنقدر می پیچم و می پیچم تا شاید این بار در یکی از خیابان های توریستی شهرم مردی را دیدم که در یک عصر سرد زمستانی از قوس موهایی که زمانی لخت بودند و حالا منحنی وار جای تمام انگشتان فکرهای توی سرم را روی قدشان آبستنند را از میان آن همه حالت را "سیب" ی  بچیند از باغ  گیسوانم تا باشد که مرا نه به دستی،و نه دستبندی که به لبخندی گرم میزبانی کند.تا از آن پس دیگر بوم نقاشی های بیست سالگی هایم را پر کنم از لبخندهای کپی شده یک مرد غربی که احتمالا بتواند عاشق زنی با موهای فرشده خرمایی باشد و لبخندش را بی آنکه بداند کجا تکثیر می شود بر او ببخشد و قبل از آنکه چیزی بگوید توی دفتریادداشت شخصی اش به زبانی بیگانه و با خودکار مشکی پر رنگ کلماتی را بنویسد که مفهومش بشود چیزی شبیه : و دیـگــــــــــــر هـیــچ . . . + عنوان بر گرفته از شعر رامین عرب نژاد.
اطلاعیه شماره دو ) تا دلتان می خواهد سیگار بکشید،من آدم دودی ایی نیستم ولی در این فصل از سال هر اشتباه شیرینی ارزش کردن را دارد.دارد.دارد.سیگار بکشید..روی برف راه بروید.ماشینتان را بگذارید بماند توی پارکینگ و از پیاده روی در شب هایش اوج لذت را ببرید.در این ایام خاص؛ طبیعت و همه چیزهای نچرال به شهرهای دودی آمده و طوری روی شهر خوابیده است که انگار جدی جدی برف و زمین دارند باهم معاشقه می کنند.به خودتان بد نگذرانید.هنذفری هایتان را بکنید توی گوشتان و با فولدرهای مجبوبتان لذت هایتان را دوبل کنید.به من که باشد می گویم تا صبح هزار بار "منو یادت میاد" دایان را پلی کنید و به هرچه دوست دارید فکر کنید. شب هایتان را تنها نگذرانید،هرشب ؛هرشب بروید کافه.برای خودتان حسابی پول خرج کنید.بروید خرید.به خودتان آوانس بدهید.کرم بریزید.اصلا نخ بدهید.حال کنید؛ مهمانی ترتیب بدهید...دلامسب ها چرا نمی فهمید زمستان است.زمستان .

اطلاعیه شماره دو )

تا دلتان می خواهد سیگار بکشید،من آدم دودی ایی نیستم ولی در این فصل از سال هر اشتباه شیرینی ارزش کردن را دارد.دارد.دارد.سیگار بکشید..روی برف راه بروید.ماشینتان را بگذارید بماند توی پارکینگ و از پیاده روی در شب هایش اوج لذت را ببرید.در این ایام خاص؛ طبیعت و همه چیزهای نچرال به شهرهای دودی آمده و طوری روی شهر خوابیده است که انگار جدی جدی برف و زمین دارند باهم معاشقه می کنند.به خودتان بد نگذرانید.هنذفری هایتان را بکنید توی گوشتان و با فولدرهای مجبوبتان لذت هایتان را دوبل کنید.به من که باشد می گویم تا صبح هزار بار "منو یادت میاد" دایان را پلی کنید و به هرچه دوست دارید فکر کنید. شب هایتان را تنها نگذرانید،هرشب ؛هرشب بروید کافه.برای خودتان حسابی پول خرج کنید.بروید خرید.به خودتان آوانس بدهید.کرم بریزید.اصلا نخ بدهید.حال کنید؛ مهمانی ترتیب بدهید...دلامسب ها چرا نمی فهمید زمستان است.زمستان .


اطلاعیه شماره دو )

تا دلتان می خواهد سیگار بکشید،من آدم دودی ایی نیستم ولی در این فصل از سال هر اشتباه شیرینی ارزش کردن را دارد.دارد.دارد.سیگار بکشید..روی برف راه بروید.ماشینتان را بگذارید بماند توی پارکینگ و از پیاده روی در شب هایش اوج لذت را ببرید.در این ایام خاص؛ طبیعت و همه چیزهای نچرال به شهرهای دودی آمده و طوری روی شهر خوابیده است که انگار جدی جدی برف و زمین دارند باهم معاشقه می کنند.به خودتان بد نگذرانید.هنذفری هایتان را بکنید توی گوشتان و با فولدرهای مجبوبتان لذت هایتان را دوبل کنید.به من که باشد می گویم تا صبح هزار بار "منو یادت میاد" دایان را پلی کنید و به هرچه دوست دارید فکر کنید. شب هایتان را تنها نگذرانید،هرشب ؛هرشب بروید کافه.برای خودتان حسابی پول خرج کنید.بروید خرید.به خودتان آوانس بدهید.کرم بریزید.اصلا نخ بدهید.حال کنید؛ مهمانی ترتیب بدهید...دلامسب ها چرا نمی فهمید زمستان است.زمستان .


اطــلاعیه شماره یکــ )   تمام شد و بالاخره رسید.پاییز را می گویم،جایش با زمستان خواستنی من معاوضه شد و بالاخره اولین دانه های برف بارید.صبح زود که "چشم های نیمه خواب دارم" را باز کردم و دیدم پشت پنجره پذیرایی کلی برف نشسته حالم به اندازه هزار سال خوب شد؛ انگار که حس یک هم آغوشی دلچسب را داشتم وقتی به آرامش سفیدی کف خیابان از این طبقه آخر این ساختمان نگاه کردم. هوا خیلی خوب است.من بهترین لباس هایم لباس های زمستانی ست.آن ها را با یک وسواس خاصی می خرم.ادکلن این فصل از سال من با بقیه رایحه های دیگر سالم فرق می کند.رنگ لاکم هم مختص این فصل است،اصلا یک جعبه دارم مخصوص لاک های زمستانی.داشت یادم می رفت؛بله...رژگونه این فصل هم حتما باید آجری باشد؛یا تناژ نارنجی آمیخته با طلایی خفیف..وای چه قدر کار دارم برای این فصل.دیشب تمام اتاقم را متناسب با این فصل مرتب کردم.میز کارم الان دیگر دقیقا کنار شوفاژ تکیه کرده است،آباژور هم نزدیکای درب ورودی اتاقم ایستاده تا نور حاصل از تضریب برف و سیاهی شب را با خودش ادغام کرده و یک ترکیب بندی خوبی از این رنگ ها را شب هنگام بدهد.یک بسته عود هم کنار گذاشته بودم برای همین وقت؛ اوففف.چه قدر منتظر همچین روزهایی بودم. حالا درست است که کسی نیامد درب اتاقم را بزند و مرا از این تنهایی مغموم دربیاوردبیرون و من هم به قول آنا گاوالدا بدم نمی آمد کسی جایی منتظرم باشد ولی این زمستان خودش انقدر کافیست که تا دو سه ماه دلم برای هیچ صدا و شانه و نامی تنگ نمی شود.نه نمی شود. داشتم می گفتم؛شربت مخصوص این فصل البته لیموناد نعنای تکدانه است،بنشینی توی اتاق خلوت و آرامت و کتاب محبوبت را بخوانی و قلپ قلپ لیموناد بزنی و تمام دنیا را در آن(در لحظه) دایورت کنی روی تخم لیموهای لیمونادت.کافه گلاسه ایی که از ترکیب بستنی توت فرنگی ترجیحا لیتری های میهن) با شیر و کنجد و پودر کاکائو و آناناس و دو سه چکه آب جو (تلخی اش بین شیرینی غوغا می کند) درست شود روانی کننده است.البته از بس این فصل خوب است پیشنهادها کم نیستند برای عالی تر شدنشنو  حتما دیگر همه لبو خوردن توی پارک و عکاسی کردن از مناظر بکر و ضبط کردن صدای قرت قرت برف ها زیر چکمه هایشان را خودشان می دانند ،ولی من به عنوان آخرین تز می خواهم برایتان بگویم یادتان نرود در این فصل هر لباس محبوبی را که دارید بپوشید و با آن ها عکس های خوشگل خوشگل بیندازید.این فصل و بک گراندش آنقدر زیبا و دلچسب است که ب جرات می توانم بگویم از انعکاس برق چشم هایتان روی برف می شود هزار مشعل از دل را آتش؛آتش زد. مراقب خودتان باشید و از زمستان لذت ببرید.
بعــد من یک روز زنگ زدم به الفــ  و او برایم توضیح داد علف را . . . گل را . . . وید را . . .سارا لیوانش را پر از شکلات کرد و به فاصله دو سه دقیقه بعدش در حالیکه به جاشکری زل زده بود گفت " نزدی بفهمی چیه که خره " و هات چاکلتش را سر کشید؛ بعد هم یک ربع تمام روی کیبردهای گوشی اش قفل بود..این دفعه آخری بهتراز همیشه گرفته بودتش.. از میوت که در آمد با خنده بلند پرسید: نمیزنی دیگه؟؟؟؟ با تفاله های چایی ترشم ور می رفتم و زیر زبانم قرمزی شان را تیست می کردم که گفتم  "من از هیچ کوفت زهر مار دودی ایی به جز عود خوشم نمیاد.نه.نه.نه...این هزار بار.گیجی ها!!" خنده اش بلندتر به گوشم می رسید؛گیج که نه ولی تو احمقی رهـا؛احمق.احمقی که حرف هیچ کسی رو گوش نمیکنی.گفتم خودم میدانم.و دیگر چیزی نگفت.ماگ شکلاتش را گذاشت روی سنگ اپن و نرم نرمک به طرف پنجره وسط سالن آمد و با یک لحن اسلوموشن شده مایل به بم پرسید" پ چی حال تو رو خوب می کنه دختر؟عرق؟" کش بنفشم را از بالای دم اسبی ام باز کردم و گفتم "زچ"...صدا..قارت قارت خندید و گفت:چی چی؟معذرت میخوام!!شما..شما...هاها هاه.. هاه..خدای من...صدا حالتونو خوب می کنه؟نکنه توام چیزی زدی رهاجونم؟ شیش می زنی ها رهایی.شیش گلم.شیش..و دوباره بلند و بلند به خنده بی نمکش ادامه داد..وقتی داشتم از روی مبل بلند می شدم گفتم صدا به اضافه دوش آب گرم که اینبار نگاه سارا روی کش بنفشی که روی زمین افتاده بود میخ شده بود. درب رختکن را پشت سرم بستم و دکمه های پیراهنم را از بالا یکی یکی باز می کردم که دیدم حوصله ام به آخر دکمه ها قد نمی دهد و این شد لحظه ایی بعد همانطوری با بلوز و شلوار سفید و ساعت بند چرمی ام نشسته بودم زیر دوش آب گرم در حالی که به صدای پشت درب آلومینیمی گوش می کردم که می گفت " حالتو خوب می کنه رها"..دوش آب گرم و بلند بلند خندید.دلم خواست این صدا؛ "صدای الف" بود که برایم می گفتعلف رهاعلفــ .ودیگر هیچ .
+ از خواندن بعضی آرشیوها آدم ضرر نمی کند.برداشت کوتاهی از ستاره دنباله دار.


+ از خواندن بعضی آرشیوها آدم ضرر نمی کند.برداشت کوتاهی از ستاره دنباله دار.



+ از خواندن بعضی آرشیوها آدم ضرر نمی کند.برداشت کوتاهی از ستاره دنباله دار.