" آقای کیوسک "






















بالاخره پیدا کردم..مدتها بود دنبال ترفندهایی این چنینی می گشتم,میدانید من به رغم همه هم جنس های هم سن و سالم نه سودای لاغر اندام شدن داشتم و نه حسرت گونه های استخوونی(که به فضل پروردگار رسیده بود مادرزادی)..از همان دوران کودکی هم ناخن های بلند و کشیده ام معضلی بود برای غرغرهای بابا که دختر!ناخن هایت را بگیر..تو دانش آموزی و فلان..راستش یادم هم نمی آید هیچ وقت برای فاکتورهایی نظیر بینی و عقب جلو کشیدن چانه و پروتزهای ژله ایی هم نذر کرده باشم.در کل دوران نوجوانی ام اوج تلاش من برای این دست مسایل زمانی بود که پول توجیبی هامو جمع کردم که گوشم رو سوراخ دوم بزنم..آنهم در اوج شرایطی که صمیمی ترین دوستم همزمان با من پول جمع می کرد که پشتش را یک طرح بزرگ خالکوبی بیندازد..این ها را گفتم که مخاطبین خاص و عام بدانند اساسا رها با این دست ملزومات تکراری که داغ دل غریب به اتفاق هم سالانش شده حال نمی کند(البته من در جایی زندگی می کنم که این چیزها معیار و ملاک زیبایی محسوب می شوندها..آنجا را نمیدانم)..و این چنین است که قاعدتا این سوال مطرح می شود که چه چیزی در تمام روزهای بلوغ و ایام پرتمتراق جوانی حسرت رها بوده!!؟ و آن یکی است و هیچ نیست جز آنکه: رگ دست های همایونی اش فرت بزند بیرون..تصور کنید مثل رودهای روانی که از روی پوست به راحتی قابل تشخیص باشد و سبزی اش خیلی کمرنگ بزند بیرون..و وقتی به دست هایت نگاه می کنی همه شان را ببینی که به دست هایت زیبایی دوچندان بخشیده اند.ناگفته نماند که مراجع عظامی هم در این زمینه یافتیم که در این راه پر مشقت چراغ راهمان گشتند..برای مثال تنها دخترخاله دور از رها چنین فضلی نصیبش شده و اتفاقا شدیدا از این حادثه ایی که مادزادی درگیرش است می نالد و از شما چه پنهان هربار که دست های فاقد رگ و صاف ما را می بیند کلی خوش به حالت نثارمان می کند و ما در دل حسرت دست های سبزه و رگ بیرون زده لاغر اندام وی را می خوریم.همان دست هایی که او ناگران است مبادا چیز تیزی به دست هایش با آن رگ های بیرون زده گیر کند و رگهایش از فرط اشتیاق پاره شوند...و از همین رو حتی زمانی بر آن شدیم که به قصد کشت لاغر شویم که این رگ ها تحریک شوند( اگر قرص های هورمونی داخل بازار انقدر مزخرف نبودند حتما مثل این پاور لیفتینگ کارها امتحانش کرده بودیم تا حال) اما از شما چه پنهان با این قد دراز به 51 رسیدیم اما باز رگ هایمان نزد بیرون که نزد..و این چنین بود که بالاخره با کلی مشقت و کوشش به طرز جالبناکی دی یکی از دوستان خوبمان که در طبابت درس ها خوانده این چنین تجویز نمود که ... رازش را نمی گوییم کلی برای خودمان هزینه برداشت :دی * از امروز با این فعل دست و پنجه نرم می کنیم.امید که رگ هایمان به قوت بیرون زند :))

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی