" آقای کیوسک "






















بدی روزهای بیکاری این است که هعی فکرهای مختلف می ریزند توی سرت و اتفاقا برعکس روزها و شب های امتحان حال کافی برای انجام هیچ کدامشان نیست.اینکه دقیقا چه رازی است که ایام امتحانات واحد خلاقیت مغز آدمی گرم می شود و کلی ایده های خوب درباره چیزهای مختلف (از مدل میزی که پشتش مشغول درس خواندنی گرفته تا گلدوزی روی روبالشتی و چیدمان کتابخانه و خریدن دو سه تا وسیله جدیدتر) هنوز جزو مسائل حل نشده برای ذهن من باقی مانده که اگر برایتان شرح دهم توی همین ایام امتحانات من چندبار تغییر دکوراسیون دادم یا همه کتابخانه ام را از اول بهم ریختم و چیدم و چندبار به کتاب های شعرم ناخنک زدم که از ادامه ماجرا چیزی نمی ماند. و در همین اثنای الافی کردن ها و بیکاری های الکی الکی بعد از اتمام امتحانات یک سری فکرهایی می آید سراغ آدم که ... این دو سه روز دارم خوب که فکرش را می کنم میبینم هیچ آدمی از من راضی نیست و تقریبا تمام آدم های دور و برم از من ناراضی هستند و این یعنی من چیزی نیستم که آن ها می خواهند.در این جور مواقع چند لحظه پیش خودم حلاجی می کنم میبینم آیا من آن چیزی هستم که خودم می خواهم ؟ نزدیکتر که می شوم با خودم می اندیشم چرا همه دوستان و همکاران و همه فامیل (اعم از پدر مادرها و بچه هایشان) همسایه طبقه پایین ،استاد نقاشی ام،... همه و همه از من ناراضی اند که همیشه فیس و قیفشان در روابط روزانه مان مرا اذیت می کند.وقتی به این موضوع فکر می کنم چون خودم برای خودم فکر می کنم و آن ها واقعا آن لحظه نیستند که از خودشان دفاع کنند(که البته اگر بودند و مثل همیشه شروع به نقد می کردند من الکی سر تکان می دادم و از تکنیک رادیوی روشن استفاده می کردم) در نهایت به هیچ نتیجه ایی نمی رسم جز اینکه :من می اندیشم پس هستم.و همین هم خوب است. یک دوستی دارم که می گوید "رها من به همه شاگردانم هم می گویم اگر می خواهید یک چیزی به دست بیاورید باید یک چیزی را از دست بدهید،این قانون طبیعته..یعنی باید از یک چیزی بگذری که به یک چیز دیگری برسی".من این را قبول ندارم.قبول ندارم و بهش فکر هم نمی کنم.اما آیا واقعا چنین است؟یعنی واقعا وقتی می خواهی به یک چیزی برسی باید از یک خواسته،از یک موقعیت،از یک فضا بزنی بیرون و آن را ترک کنی تا به مختصات جدید برسی؟نمیدانم.من به این موضوع فکر نمی کنم. یکی از تفریحات من فکر کردن به راهای راحت برای رسیدن به چیزهایی است که دوستشان دارم.مثلا امروز ظهر موقع مرغ پاک کردن(ما خیلی پول داریم.ما مرغ می خوریم) داشتم فکر می کردم کم دردسرترین راه برای رسیدن به یک سطح علمی مناسب برای نوشتن مقاله های درست و حسابی چه می تواند باشد که تصمیم گرفتم به جای خواندن کتاب های قطور فرموله شده به خواندن چندتا پی دی اف کوتاه و خلاصه بسنده کنم که اگر جایی قبول چاپش را نکردند خیلی هم نسوزم. صمیمی ترین دوست من می گوید "رها تو مازوخیسم داری" حالا چرایی این لقب ملقب و اینکه از کجا به این نتیجه معمولی رسیده است بماند ؛اما آنچه مرا بیش تر به فکر فرو می برد و این روزهابیشتر درگیرش شدم دچار شدن به یک سری افکاری است باعث شده اند وسواس گونه تمام روابطم را چک کنم و تا از درستی و صحت و سقمشان مطمئن نشوم به این کار ادامه می دهم و موضوع ناخوشایند اینجاست که اگر پس از چند ساعت چک کردن پیرامون ضرورت حضور آن شخص به عنوان یک دوست یا به هر عنوان دیگری دور و برم به نتیجه درست و حسابی نرسیدم خیلی راحت حذفش می کنم.و اگر بگویم این دو روز که فکرم کمی آزاد از دانشگاه (مزخرف ترین مرکز علمی این شهر) و امتحاناتم شده شاید باورتان نشود اکر بگویم بیست سی نفر از آدم های ف.ی.س ب.و.ک و هجده نفر از کانتکت های گوشی و پنج شش نفر از آدم های اطرافم را آن فرند و حذف کردم.البته می دانم که این واکاوی ها و رفتارهای OCD وار شاید برگردد به همان مازوخیسم موهوم که هعی خودم را اذیت می کنم از این بررسی ها ولی من مطمئنم که به همه این ها باید فکر کنم. من فکر می کنم فکر کردن جزو کارهایی است که آدم حتما باید در روزهای بیکاری اش انجام بدهد.فکر کردن های زیاد گاهی باعث کشف مباحثی می شوند که در فکر کردن های یک دقیقه ایی به نتیجه نمی رسند.از روزهای تعطیل برای فکر کردن استفاده کنید.حتما تغییرات زیادی را در زندگی تان میبینید.خوب یا بد بودن این تغییرات را نمی دانم ؛ولی مطمئنم از فکر کردن بیش تر درباره چیزهایی که پشت گوش افتاده و ساده جلوه می کنند پشیمان نمی شوید.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی