حاج آیت از من حرف شنوی نداشت؛الانش هم ندارد.فقط وانمود می کند حرف هایم را می شنود،همین.
حاج آقا قد کوتاهی دارد،خیلی هم تپلی است.بچه های اداری طوریکه خودش متوجه نشود بهش می گویند"خرس مهربون" ،از بس شکم گرد و قلمبه ایی دارد .پیراهن های مردانه گل گشاد روشن می پوشد و از این کفش های آهنی به پا می کند که هیچ فضایی برای نفس کشیدن پا ندارد.
حاج آیت با وانت آبی رنگش زیاد اینطرف و آنطرف می رود و همینش باعث می شود که زیاد دچار تعریق شود و چون صب تا شب سرکار است و شب هم که می رود از زور خستگی فقط می رسد شام بخورد و تمام، معمولا فرصت دوش گرفتن ندارد.دندان های حاج آقا زردِ زرد هستند و این نکته باعث می شود با اینکه قلبِ مهربانی دارد کسی به حرفش گوش ندهد.آن اوایل هیچ ازش خوشم نمی آمد.نه از اظهار نظرهای پی در پی اش توی همه حوزه ها و همینطور تصمیمات مربوط به چارچوب کاریِ من ،و نه از شوخی گرفتن و سرسری رد شدنش از دستورهایی که بهش داده می شد..بعدها اما اینطور نبود.شرایط بهتر شد اصلا.
تا قبل از حاج آیت برای مردها دسته بندی های خودم را داشتم؛اما بعد از آشنایی با مردی که سالهاست مسواک نمی زند و زیربغلش همیشه عرق دارد تغییراتی توی دسته بندی هایم دادم که به واقعیت نزدیک تر شدند.بله گروه مردانی که انحصارا مسواک نمی زنند و لاغیر.(بقیه اش دیگر زیاد به چشم نمی آید وقتی مسواک نزنند؛ به نظرم این دسته از مردان برای خودشان تعریف جداگانه ایی دارند.)
برای اینکه مردی به اندازه کافی جذاب باشد لازم نیست روزی سه بار مسواک بزند و هر صبح شیو کند و ادکلن های گران قیمت تند بزند و کفش تمام چرم بپوشد و با خانم ها شوخی نکند . هر مردی می تواند برای یک زن به میزان کافی قابل تحمل و فراتر از آن حتی جذاب باشد.بله بله بله متوجه اصول بهداشتی مشترک بین تمام انسان ها هستم.حواسم هست که هیچ کسی از بوی متعفن شریکش لذت نمی برد و احتمال کمتر زن سالم عقلی باشد که ترجیح بدهد با مردی که سالهاست مسواک نزده بخوابد اما؛من پیشنهاد می دهم یک کم از بالاتر به قضایا نگاه کنیم.چه بسیار مردان جوانی که با اسب سپید آمدند سر راهمان،نازمان را کشیدند،برایمان رز آبی و سفید آوردند اما به واقع نیامدند.یعنی آنطور که نشان میداند می آیند نیامدند.متوجهید؟
کاری با وضع نابسامان،واقعا نابسامان حاج آقا ندارم که چه قدر تحمل کردنش انرژی از آدم می برد.روی صحبت من با آن دسته از مخاطبین زنی است که متوجه توانایی های خود نیستند.آن دسته از زنانی که از هر تحمل کردن و صبر پیشه کردنی گریزانند..تحمل کردن دیر جواب اس ام اس دادن های مردتان چقدر از شما انرژی می برد؟بیش تر از زندگی کردن با حاج آیت؟؟ حاضرید چه قدر بگیرید تا یک هفته با یک چنین مرد میانسالی همخانه بشوید؟یه تومن؟دو تومن؟سه تومن؟ اما واقعیت اینه که همسران این تیپ آدم ها باهاشون زندگی می کنند.تعارف که نداریم،اون هایی که مرد نیستند تنها می تونند حس واقعی یک خانم رو در مورد مردی که سالهاست مسواک نزده درک کنند.اگر شما یک مخاطب زن باشید می تونید بفهمید بوسیدن گونه های تپلی همسرمون چه قدر حسرت بوسه بر لب های مردمون رو به دلمون میذاره وقتی که نمی تونیم ریسک کنیم و برای بوسیدن لب هاش به سمت دهان آکنده از بوی اسیدی شوهرمون بریم.فاجعه است،نه؟حالا هرچه قدر هم که بی سواد باشیم..هرقدر هم که از خانواده متوسط جامعه باشیم!!همه آدم ها فرق بین تمیزی و غیر تمیزی رو متوجه میشن.همه آدم ها بوی پونه تازه رو به بوی سیب گندیده زیر کابینت ترجیج می دهند.اما همه آدم ها حاضر نیستند ادامه زندگیشون رو با همچین شریک زندگی ایی پیش ببرند مگر اون هایی که مجبورند .
نمی دونم زن حاج آقا جزو کدوم دسته از آدم هایی ه که داره زندگیش رو با مردِ عرق کرده ی خسته ی کار ادامه میده اما من دوست دارم این برداشت رو بکنم که هیچ اجباری در کار نیست و دلیلی جز دوست داشتن بین او و همسرش وجود نداره !و این قشنگ ترین نتیجه ایی ه که می خوام از حرفهام راجع به اون مرد بگیرم.هرکسی می تونه برای آدمِ خودش دوست داشتنی باشه،به شرطی که آدمِ خودش رو پیدا کنه ،وای که این آدمِ خودِ آدم چه انرژی ایی به آدم میده..یو نو؟
+برای اتفاقات اخیر در بلاگفا واقعا متاسفم.برای اینکه تقریبا دو هفته به ایمل های من پاسخ ندادند.برای بی کفایتی دوستانِ مدیر که حتی ایمل عذرخواهی شون به صورت رسمی به دستِ من نرسید یا مثل خیلی جاهای دیگه هزینه ایی برای جبرانش به حساب هامون پرداخت نشد که خانوم فلانی ببخشید این همه وقت بلاتکلیف موندید و ما نتونستیم به عنوان پشتیبان چرندیاتی که برای شما واقعا ارزشمند بود رو حفظ کنیم،برای نادیده گرفته شدن نویسنده هایی که بلاگفا رو بلاگفا کردند.دلیل تاخیر به این عظمت بنده هم پس از رفع شدن نصفه نیمه مشکلات این چند وقته باز نشدن وبلاگم بود.واضح ه چه قدر برای به دست آوردن دوباره سرزمین بلاگفایی ام تلاش کردم ، و حتی در این مدت هم نرفتم یک جای دیگر وبلاگ دیگری بسازم و بیخیال وبلاگ قبلم بشم..که سرآخر امروز به کمک دوست دور و دراز وبلاگی م بالاخره تونستم احیاش کنم! اینارو گفتم که بگم از این سایت و از این مدیر فوق العاده دلم شکسته و غمگینم و از شماهایی که میایید منو اینجا می خونید و حتی قادر نیستم بهتون یقین بدم که کامنت هاتون حفظ میشه معذرت می خوام.از دوستم ممنونم که بیش از بلاگفا برای بودن یا نبودن" آقای کیوسک "وقت گذاشت و از همه اونایی که در مدت غیبتم از طرق مختلف با حرف ها و کامنتهاشون بهم فهموندند علاقه ام به مخاطبینم یک طرفه نیست متشکرم .دوستتون دارم :) البته اگر مسواک بزنید بیش تر هم خواهم داشت .
تمام/