امروز برای اولین بار در تمام مدت عمرم از جلوی یک آرایشگاه مردونه رد شدم و تونست جذبم کنه..هیچ وقت کنجکاو نشدم ببینم اون تو چه خبره ..اگرچه از بچگی آرزو داشتم برای یک بار هم که شده برم آرایشگاه مردونه موهامو قارچی کوتاه کنه اما امروز کاملا نظرم عوض شد..از امامزاده که بر می گشتم پسربچه 8 ساله بانمکی با موهای بلوند زیر تیغ آرایشگر نشسته بود و همه اش زیر زیرکی از توی آینه به اتفاقی که ممکنه پس کله اش بیفته دقت می کرد که در همین بهبوهه آرایشگر شترق زد پس گردن پسر بچه!!! منو میگی!!وا دادم اصلا...جلل الخالق :)) جالب اینکه پسربچه که انگار براش عادی باشه این اتفاق ،خیلی راحت و بدون آخ و اوخ سرش رو انداخت پایین تا آرایشگرش به کار ادامه بده.. مردک صورتگر با یک دقتی گردن پسرک را می تیغید که گویی دارد کله همایونی فلان پرنسس را از دیار کفر اتو می کشد..داشتم فکر می کردم اگه آرایشگر منم موقع اپیلاسیون از این ترفند استفاده کنه کار دو ساعته همیشه من یک ربعه تموم میشه از بس نق و نوق میکنم..برای هزارمین بار در زندگیم خوشحال شدم که از اهل ذکور نیستم و خدا من رو رها آفرید نه رستم :دی
*راست می گویند یک مو کوتاهی ساده 8 تومان بیشتر برای شما اهل ذکور آب نمیخوره ؟
*موقع دست دادن ایستاد...و صندلی رو بیرون از میز حرکت داده و تعارفم کرد...شاخ های من هویداست از فرط تعجب؟
** وقتی تو نمی نویسی به یک جای دنیا بر می خوره.