اینکه الان دقیقا دو ماه است که من عادت کرده ام شب های قبل از خواب شیر را روی حرارت گاز رومیزیِ آشپزخانه بجوشانم و بعد از میان تمام لیوان های توی کابینت های سمتِ چپی برای خودم یک لیوان درست و حسابی پیدا کنم که شیرِ امشب هم بهم بچسبد زیاد هم بد نیست،کمترین مزیتش این است که حداقل تا فاصله کمی ولرم شدن شیر یکی دو صفحه کتاب ورق می زنم ؛اما حکمت اینکه شیر را می جوشانم و بعد که به هوای کمی خنک تر شدنش کتاب را می گیرم دستم و به خودم می آیم میینم سرد شده(درست عین چند دقیقه قبل که هنوز رویِ گاز نبوده) کفری می شوم و هر شب بدون اینکه کسی متوجه همچین سوتی تکراری و فاحشی از من بشود، این سوال را از خود می پرسم که،پس اگر نمی خواستم شیر را داغ بخورم چرا ایستادم پایِ گاز منتظر که شیر سر نرود و در عین حال حسابی گرم بشود(!) خلاصه یک درگیری عجیب و غریب.تهش هم به این نتیجه عظیم می رسم که عجب دختر بافرهنگی هستم من؛که فراموش نمی شود قبل از خوابیدن نوشیدن یک فنجان شیرِ ولرم و مطالعه دو صفحه کتاب و ریلکس کردن و رها کردن فکرها و مطلقا گوشی موبایل در دست نگرفتن. همچین دخترِ خوبی هستم من.