+ انعکاس این پست در پیج کافی کتاب... گیرم که موهای لخت و مشکی تو دلفریب و بلند است،قبول.خیلی بلند است؟تا روی آرنج هایت هم می رسد؟قبول.دندان هایت سفید و یک دست است!چشم هایت نافذ و گیرایند؟خیلی بارت است؟خیلی کتاب خواندی،خیلی مقاله داری،خیلی صاحب نظری،خیلی تیزی؟قبول..منطق افلاطونی ات دیوانه کننده است،دخترانی که به مغازه تو می آیند برایت غش می کنند،.آن قدر هواخواه داری که هی به رخ بکشی،قدت یک و نود و خرده ایی، خوش قد و قامت و چارشونه ایی این ها را همه یک جا داشتی؟ قبول.هر دوشنبه مجلس سماع می روی.تسبیح فیروزه ایی تو از تسبیح فیروزه ایی من شفاف تر است از بس ذکر خدا گفتی،زیبا شعر می خوانی.عالی شعر می خوانی.موقع شعر خواندن مرا و خویش را دیوانه می کنی؟هدیه هایت لباس های محلی و بکر است؟ آخرین بار برایم یک دون* هدیه خریده بودی از بازار قیصریه؟درویشی؟دانشگاه طهران یادگرفتی نقاشی کردن را؟روز به روز زیباتر می شوی؟نویسنده ایی؟شاعری؟کتابخانه ات هوش از سر آدم می برد؟شاگردانت هر روز برای پرسیدن احوالت زنگ میزنند؟عکس های چله نشینی ات را به هیچ کسی نشان نداده بودی؟به این زودی ها عصبانی نمی شوی؟تقریبا عصبانی نمی شوی؟مهربانی؟خیلی مهربانی؟ظریف ؟؟تابع ادبی؟شرم داری از گفتن خیلی از کلمه های محبت آمیز؟من معشوقه عرفانی تو؟لباس های افتان می پوشی؟شلوار جین سورمه ایی پر رنگ با پیراهن های سه دکمه یقه بسته؟؟؟می خواهی دیوانه ام کنی؟ قبول!حرف هایم را نگفته میدانی..موقع خوردن سحری زنگ میزنی؛مرا و خودت را از خواب می اندازی و بعد می روی و تا افطار خبری ازت نیست...دم دمای افطار زنگ میزنی می گویی خواستم اینطوری افطار کنم...بعد من می خندم و تو می گویی سبحان الله!!!؟زیر لب می گویی قبول باشد قبول باشد.قبول...تو می گویی عادت ابرو بالا انداختنم را ترک کنم؟قبول...تو می گویی چشمک زدن های را ترک کنم؟قبول...اصلا همه خواسته های تو قبول..فقط حالا که داری می روی یکی محکمش را بزن زیر گوشم که یادم نرود" بعد از هم این قبول قبول گفتن ها هم آدم تنهاست.خیلی هم تنها"قبول؟همشهری داستانت را بخوان..قبول...+دیوانه نمی گوید دوستت دارم.دیوانه می رود،تمام دوست داشتن را ،به هر جان کندنی؛جمع می کند از هر دری،می زند زیر بغل می ریزد زیر پای کسی که قرار نیست بفهمد دوستش دارد."مهدیه لطیفی"*دون: لباس سفید بلندی که در سماع می پوشند.