" آقای کیوسک "






















من با تو خیلی فرق دارم...تو دختری هستی که آخر هفته برای سر زدن به مادربزرگت گازش را میگیری سمت لواسون و من یک شیشه گلاب میخرم و میروم سر خاک تا با مادربزرگم صحبت کنم...تو پنج شنبه شب ها با دوست پسر لکسوز سوارت میروی غذاهای دریایی فصل را امتحان میکنی و من خیلی بخت یارم باشد و بابا حوصله اش را داشته باشد میبرتمان پارک سر خیابون عمه ام اینا و نون و پنیر سبزی میخورم و کلی گوشت میگیرم.تو..ناخن هایت را هر ماه ترمیم می کنی و لاک ترک میزنی برای تنوع و من مجبورم آن ها را هر هفته از ته بگیرم که مبادا موقع کار مزاحمم باشد.تو دست هایت عین بلور سفیدند و وقتی از تو می پرسند نمکدان کجاست می گویی: مامان..!!و من آنقدر جای زخم و زیل روی دست هایم بیتوته کرده که تشخیص اش از دستان یک مرد کار ساده ایی نیست..و همین طور است که مادرم از همان سال های نوجوانی در گوشم زمزمه کرده که دختر در خانه باشد و نمکدانی خالی بماند؟و من کم کم باور کردم که مسولیت بزرگم پرکردن نمکدان های خانه است.. تو افکار پست مدرن ات را تز می کنی و روی ف.ی.س. ات مینویسی که راه های زیادی برای یک ارتباط جنسی سالم در دوران دوستی پیدا شده اند و من از همان کودکی ترسش در جانم مانده که "دختر انقدر از بلندی نپر "..تو از آی پد 4 ات خسته شدی و من هنوز طمع بسته ام که بالاخره کی شوهر خاله شیرازی ام لپ تاپ قدیمی اش را عوض می کند و پدرم آن را برای من میخرد..تو دنیایت رنگی رنگی است..دنیای ال ای دی و فول تاچ و باربی کیو و ریموت و من چیزی نمیبینم جز ماشین لباسشویی ایی که آب میدهد و جارو برقی ایی که آشغال ها را به جای مکیدن از این سو به آن سو میکند و اجاق گازی که هیچ وقت برای کیک های خانگی ما فر نداشت..تو برای ارشد خیالت راحت است که میروی بین المللی هر رشته ایی را که عشقت کشید میخوانی و من هنوز ته دلم می لرزد که اگر دانشگاه دولتی قبول نشوم پدرم شرمنده ام میشود.تو هر روز برای آمدن به دانشگاه مشکل داری که کدام مانتو ات را بپوشی و من از هرگونه تردید آزادم و مسلما انتخاب دیگری جز مانتوی عید امسالم ندارم.من با تو خیلی فرق دارم..چون ته ارزوهای من یک زندگی آرام است که شوهرم مرد زندگی باشد و خانه ام نزدیک خانه مادرم اینا و تو به ویلای دو هزار متری ات در کالیفرنیا فکر میکنی که برای بهتر شدن روحیه ات بعد از بارداری راحت باشد.تو به لامبادا فکر میکنی و من جنس خوب آن که زود خراب نشود.تو مثل من شبانه روز برای لاتاری ات دعا نمیکنی و احساس میکنی هنوز کمی از آخرین سفرت خسته ایی.تو خیلی با من فرق داری.اما امیدوارم تو هم مثل من به آنچه که هستی راضی باشی..حتی وقتی دنیا به کام نیست..من خیلی با تو فرق دارم.میدانم. + همین امشب فهمیدم که حضور من در خیلی از جاها به عنوان یک زن مانع رسیدن شما مردان، به خدا میشه..کشف تلخی بود.. + دو شبه که قلبم درد میکنه دلم میخواد به یکی بگم نتونستم از درد دیشب تا صبح بخوابم. + از درس کنترل پروژه متنفرم..

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی