ابروکار ابروهایم را خراب کرده؛از صبح خورده توی ذوقم؟نرسیدم بروم یک خرید درست و حسابی کنم؟سرماخوردگی گلویم را مثل دستمال کاغذی مچاله شده خشک کرد؟استادم زیادی چرت و پرت می گفت؟با مادرم بحثم شده؟فلانی تحویلم نمی گیرد؟توی محل کارم جر و بحث پیش آمده؟دلم خواست آن کفشی را بخرم که پولم بهش نمیرسید؟از کار و زندگی افتاده ام؟درس هایم،کارهایم،تکست هایم همه زمین مانده اند.؟تازگی ها شب ها دو سه برابر شب های دیگر خسته می شوم؟پولهایم تمام شده؟چیزی برای خودم نمانده؟اصلا یک قرون هم ته کیفم نمانده؟اتاقم به هم ریخته است.؟نهار نخوردم؟دیشب شام نخوردم؟امشب شام نداشتیم؟خسته می شوم واقعا؟
فدای سرم.اگر بدانید من چه حالی دارم این روزها.همه اش فدای یک تار موی خودم.وای وای وای وای.من خوشبخترین دختر روی زمین لعنتی توام خدا.خوش بخت ترین.کیس یو خدا..کیس یو..این روزها انقدر خوبم که می توانی هرچه قدر دوست داری شرایط را سخت تر از این کنی،شرایطم فوق العاده است.فوق الاده ترین روزهای عمرم.کسی ساعت برنارد را ندزدیده؟من بهش احتیاج دارم.حالا لطفا.حالا.
آبان..آبان ماه نود و دو