"و خوب نگاه کن
به دورها
به دقیقه های مرده ی دیروز
به خاطرات آکنده از میل های نا تمام
به خاکستر سرد آروزهای ناکام
و بعد
بنشین و لحظه های بیهودگی را شماره کن
و آن قدر شماره کن تا تک تک سلول های هستی ات لبریز شود از هیچ
و هیچ تو را در آغوش بگیرد
و هیچ تو را لمس کند
و هیچ تو را مسخ کند به دیوار
به سنگی، به چوبی
یا چیزی مثل پای پوشی از جنس هیچ
که در مسیر بی نهایت افتاده است..."(بخوانید این کتاب مصطفی مستور را با عکس های بی نظیر کیارنگ اعلایی جان)+از نگاه علی راد بخوانید حرف هایش را.