هعی لعنتی!
یک سال* گذشت و
خبری از تو نشد؛
از تو هیچ نامه ایی نرسید...
فکر می کنم من یه بیمار روانی ام که هرشب پشت این پنجره مزخرف منتظرم که دوباره از پشت این شیشه ها برام کاپشن ات رو در بیاری؛ نمک بریزی و بهم لبخند بزنی.آره من یه آدم ساده ام.و با همه سادگی ام امروز سالگرد رفتنت رو اینجا نوشتم.
رفتنی که هیچ قشنگ نبود.
پارسال این موقع یادت ه؟؟؟
نه..یادت نیس.
به تو هم میگن مرد؟
ببینم بالاخره ارشد همونجا قبول شدی؟
* یک سال قمری خیلی دقیق.
+این پست هیچ منافاتی با پست قبل نداشت.
+این جدی ترین پستی است که تا اینجا در وبلاگ کیوسک به ثبت رسیده است.
+ fd aowdj