همه ما برای خودمان بخش هایی نیمه پنهان داریم که هرکسی قادر به شناسایی و موقعیت یابی آن ها نیست.اینکه می گویم نیمه پنهان یعنی ممکن است یکی ،دو،سه نفر آن هم به طور غیر مستقیم متوجه این بخش ها بشوند و شاید هرگز اتفاق نیفتد که بقیه آدم های توی زندگی مان به آن ها پی ببرند.شاید بعد از گذشت چند سال..این بخش ها قسمت های عمیق توی زندگی ما هستند که خودمان هم گاهی فراموش می کنیم بهشان سر بزنیم و سراغی ازشان بگیریم یا چه میدانم؛ارتقایشان بدهیم.ولی هیچ وقت از زندگی مان حذف نمی شود؛حتی وقتی تا مدت ها یادشان نیفتیم.
نمیدانم تاحالا چیزی از زندگی شخصی شما در جایی جا مانده یا خیر؟منظورم این است که بخشی از داشته ها یا نداشته های شما مثلا سوتی های احتمالی تان پیش کسی باشد یا خیر.ولی در مورد خودم باید بگویم یک چیزهایی هست که هنوز هم به ادامه شان فکر می کنم.چیزهایی که شاید دو سه موردشان را برایتان نوشتم.به طور مثال
در زندگی شخصی من آدمی هست که هر چند وقت یکبار برایم یک باکس کامل آدامس خرسی به نرخ مصوب دولتی می آورد توی یکی از کوچه های پشتی محله قدیم مان می فروشد برای مواقع حساس،او تقریبا دیگر می داند که وقتی عصبی هستم سه چهارتایشان را به فاصله نیم دقیقه از هم میجوم و بعد"قورت" می دهم و به جز او هیچ کسی تا این لحظه از این ماجرا با خبر نیست/
آدم دیگری هم هست که هروقت احساس کردم باید با کسی صحبت کنم سراغ او می روم،و او فقط گوش می کند و هیچ چیزی نمی گوید.نه نصیحت.نه همدردی.نه مراوده و نه حتی همفکری.او فقط گوش می کند و بعد از اینکه حرف هایم تمام شد و چایی مان را خوردیم با من خداحافظی می کند و می رود و هیچ وقت هم دیگر راجع به آن قضیه از من نمی پرسد.این آدم را هم کسی نمی شناسد/
یک چیز دیگر هم هست و آن اینکه من وقتی خیلی خسته باشم یا دچار عذاب روحی وحشتناک یک جایی را تمیز می کنم،توی کمد.زیر کابینت ها،انباری پر از عنکبوت یا همین اتاق خواب شلوغ خودم.تا این جای تقویم هنوز کسی متوجه علت اصلی تمیزکاری های ساعت سه نیمه شب من آن هم گاهی بعد از یک روز کاری خسته کننده نشده است./
لایه های کشف نشده هر کسی یک جاهایی نمود پیدا می کند که فقط آدم هایی که عمیقا دوستتان داشته باشند متوجه آن ها می شوند.آن ها بعد از یکی،دو سه بار دقیق شدن روی شرایط شما تقریبا پی می برند که فانتزی های شما یا فوبیاهای خاصتان یا حتی علاقمندی های انحصاری شما با چه روش هایی ارضا خواهند شد.هر آدمی توی زندگی خودش دچار این شرایط نسبتا ویژه می شود و یک نوعی با آن ها کــنار می آید،و در این بین فقط آدم های ترسو هستند که هیچ فکری برای این موقعیت خودشان نمی کنند و به جای فکر کردن در مورد راه های مختلف به همان ترفندهای همیشگی خو می کنند و به در جا زدن عادت.به جای به اشتراک گذاشتن تفکرات یکبار مصرف خودتان با آدم های مستاصل به درون خودتان رجوع کنید و سراغ راه های بهتر بروید.این راهکارها تنها به درn خودتان می خورد و برای روحیات شما مناسب است،بگذارید هرکسی خودش به این نتیجه عظیم برسد که پای "یک درد مشترک" در میان است.به ندای افکارتان گوش کنید،و برای لحظه های سخت زندگی تان راهکارهای بهتری جستجو کرده و مزه کنید.