یک وقت هایی میشود که دلت میخواست بمیری..یک وقت هایی دوست داری زمین دهن باز کند و تو بروی تویش..یک وقت هایی هست که دلت میخواهد چهار زانو بنشینی یک گوشه و لام تا کام با کسی حرف نزنی..یک وقت هایی میشود که حالت از خودت بهم میخورد..یک وقت هایی میشود که دلت میخواهد تنها باشی..دلت میخواهد خفه شی.دلت میخواهد اصلا نباشی..یک وقت هایی میشود که به علت آفرینش ات هم شک میکنی..یک وقت هایی هست که دوست داری برای همیشه بلند شی بری پشت بوم بزنی در گوش خدا..یک وقت هایی دلت میخواهد کاسه برداری و ظرف ظرف اشک هایت را خالی کنی توی چاه.یک وقت هایی هست که حس میکنی آخرین تیر امیدت هم به گا رفته..یک وقت هایی هست که به خودت میگی "به کاهدون زدی احمق جون ".یک وقت هایی میشود دلت که میگیرد کسی را نداری بهش بگی درد دارم فلانی.یک وقت هایی دلت که میگیرد شال ات را میگیری جلوی صورتت که مردم نبینند اشک هایت را در خیابان..یک وقت هایی غصه میخوری..ناراحت میشوی نه از اینکه تنهایی..از اینکه همه کسانی را که دوستشان داری دوستت ندارند یک وقت هایی خیلی غصه دار میشوی..دلت میخواهد امتحان آمار مهندسی را بپیچی بروی تنها توی اتاق در بسته سیگار دود کنی.اصلا حذف ترم کنی.و بعدش یک دل سیر بنشینی و همه فحش های بد بدی را که بلدی به زندگی بدهی..یک وقت هایی دوست داری بمیری.یک وقت هایی .