پدر و مادرها فکر می کنند بچه هایشان را می برند سفر.فکر می کنند پول توجیبی به بچه هایشان می دهند.فکر می کنند بهتر از هرکسی فرزندانشان را می شناسند.فکر می کنند بزگترین اشتباهشان این بوده که زیادی به او محبت کرده اند.انگار که زیادی لوسش کرده اند.پدر و مادرها فکر می کنند صلاح بچه را می خواهند.فکر می کنند خانه فقط جاخواب نیست.فکر می کنند دوست و رفیق های بچه هایشان گرزه و هرزه اند.نگرانند بچه های مردم بچه شان را خراب کنند.پدر و مادرها درباره انتخاب فرزندانشان نگرانند.پدر و مادر ها...پدر ها و مادرها تمام عشق شان را به فرزندانشان می دهند و مطمئن هستند تمام خلاهای احساسی آنها حالا باید پر شده باشد.پدر و مادرها فکر می کنند غریزه بچه آن ها باید،باید دست خودش باشد و اتفاقا هست.همچنین فکر می کنند میهمانی های خانوادگی می تواند و اصلا باید در همه مقاطع سنی برای فرزنداننشان جذابیت داشته باشد.این دوره های هفتگی بین جوانک ها هم اساسا از بیخ و بن بی نتیجه و به درد نخور است.پدر و مادرها فکر می کنند اینترنت است که بچه هایشان را از آن ها دور کرده.آن ها معتقدند فرزند هرکسی اشتباه کند فرزند آن ها نمی تواند اشتباه کند،یا دست کم اشتباهات جبران ناشدنی مرتکب نمی شود.کاری با بچه های مردم ندارند آن ها برای بچه هایشان زحمت کشیده اند.آن ها برای بچه هایشان لباس می خرند.اینترنت پرسرعت می خرند.لپ تاپ می خرند.گوشی مویابل می خرند.ساز می خرند.شهریه دانشگاه شان را می پردازند.خورد و خوراک آنها را تامین می کنند.به آن ها آزادی می دهند.اجازه می دهند رانندگی کنند.با دخترخاله و پسرخاله هایشان راحت حرفل بزنند،تخته بازی کنند،پوکر بازی کنند. آنها فرزندانشان را به سبک خودشان دوست .
+بریده ایی از کتاب این هفته"همیشه فکر می کردم سینما برای من ساخته شده است . مدت ها
طول کشید تا بفهمم اشتباه می کنم و چنین نیست . یک روز صبح در اکتبر 1965
که از دیدن خودم خسته شده بودم مثل هر روز در مقابل ماشین تحریرم نشستم و
هجده ماه بعد بلند شدم با نسخه ی کامل تایپ شده ی صد سال تنهایی . در آن
عبور از صحرای برهوت متوجه شدم هیچ چیز زیباتر از این آزادی انفرادی نیست
که جلوی ماشین تحریرم بنشینم و جهان را به میل خودم خلق کنم ."
"یادداشت های پنج ساله گابریل گارسیامارکز"