" آقای کیوسک "






















حالا مرد دو روزه که رفته و من تازه تازه دارم میفهمم که چه قدر تنها بودم و نمیدونستم..حالامیفهمم " نازت بکشم که نازنینی "خیلی هم همه گیر نیست..حالا مرد دو روزه که رفته و من در تمام این ساعت ها به این فکر می کنم که مرد جدی جدی رفته..و من در سر میچرخانم که دیگر کسی نیست بگوید صبح بخیر دلبرکم.که بگوید خانومی میخوایی بیام دنبالت؟؟عشقم ناهار خوردی؟سرکلاسی؟؟کی کلاست تموم میشه؟کی میری خونه؟خسته نباشی نانازم..مواظب خودت باشی ها..عشقم ناهار خوردی؟خانمم میخوایی امروز ماشین دست تو باشه؟خانومی..خانومی من..خانومم جواب بده..خانومم .نگران شدم...خانومم..اخی خواب بودی؟!!جونم.ساعت خواب خانوم کوچولو..رسیدی خبر میدی؟شخصی سوار نشی ها..بالاخره غذا خوردی؟؟میخوایی یکی از بچه ها رو بفرستم برات غذا بگیره بیاره اونجا؟واسه ارائه ات نگران نباش من مطمئنم کارت درسته باشه؟خانم گل ارائه ات خوب بود؟خانمی گوش ات درد میکرد خوب شده؟خانمی صبح چند بیدارت کنم؟بیدار شو خورشید خانم باید بری سرکار..مواظب خودت باش..قول بده باشه؟؟باشه باشه من میرم..نکنه من باعث بشم ته دلت بلرزه ها..خانومی من همیشه باید بخنده..باشه..من دیگه بهت زنگ نمیزنم.قول میدم مزاحمت نشم اما تو مواظب خودت باش .باشه؟؟گاهی به نقطه ایی میرسی که از خودت متنفر میشی چون تازه میفهمی که مرد هم رفته.حالت از همه دغدغه هایی که برای خودت درست کردی بهم میخوره و دلت میخواد فریاد بزنی که من کوک نیستم..اون تنها کسی بود که منو همونطوری که بودم قبول کرده بود..تنها آدمی که علی رغم همه حساسیت های روحی اش منو در همه حالت ها دوست داشت..حتی وقتی ابروهام پر بود..وقتی خسته تر از اونی بودم که دم اسبی بالای سرم رو سفت کنم..وقتی رنگ لاک هام پریده بود..تنها کسی که هیچ وقت مثل بقیه دوستام نپرسید چرا همیشه رژ بی رنگ میزنی و لب هات رو در صورتت محو میکنی!!تنها کسی بود که به شلوارم نگفت سمبادی..و بوی دست های خودم رو بیشتر از بوی کرم دوست داشت..تنهاکسی که هیچ وقت لای منگنه ام نذاشت این سبکی آرایش کن..و حتما جین ات رو با کفش و مانتو ات ست کن..تنها کسی که دلم میخواست خودم رو براش لوس کنم..دلم میخواست اون برام چسب زخم بخره و انگشتمو بوس کنه..دلم میخواست اون بیاد دنبالم..حتی وقتی اونقدر خسته بودم که حوصله لبخند زدن نداشتم.صادقانه بگم..من برای مرد خیلی کم گذاشتم.اما چرا هیچ وقت اعتراض نکرد!!من سرش داد زدم.من قهر کردم.من خسته بودم و اس ام اس هاش رو جواب ندادم...من..من هیچ وقت بهش نگفتم که دوستش دارم..هیچ وقت هدیه هاشو قبول نکردم..هیچ وقت نپرسیدم کجایی عزیزم؟چون میدونستم یک روزی مرد باید بره..باید بره چون من نمیتونم پایبند جایی باشم که متعلق بهش نیستم..من لهجه شیرینشو دوست داشتم اما هیچ وقت بهش نگفتم..حالا مرد رفته و فکر می کنه که من در نبودش راحتم..حالا مرد دو روزه که رفته و جای زخم انگشتم میسوزه... + کعبه من در ایران مصلی است در تهران..خدایا لعنت به من که تن به درس خواندن در شهری دادم که دلم گرفتارش نیست..من الان باید با بقیه وب نویسان اینجا بودم : 0((  پس وعده ما جمعه 22 / 2 / 1391 ، مصلی تهران ، ساعت 10 ، مکان دقیق تجمع : ورودی شمالی مصلی (ایستگاه مترو مصلی ) خیابان سمت راست ، انتهای خیابان ، رو به روی فرهنگسرای کتاب ، محوطه چمن (از برای راهنمایی: تعدادی ماشین هلال احمر هم در اون حوالی مستقر شده . جمعیت که زیاد بشه ، در محوطه چمن بارز و مشخص خواهیم بود + نمیتونید تصور کنید چه قدر از اینکه در این اوضاع کاری و درسی نتونستم برم ناراحتم.  سال دیگه همین موقع همین جا.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی