" آقای کیوسک "






















برعکس همه زنانی که موقع بیرون رفتن از جلوی آینه اتاقشان کنده نمی شوند ؛من هرگز جرات نکرده ام موقع بیرون رفتن به هیچ کدام از آینه های خانه نگاه کنم و استرس این را داشتم که کسی از توی آینه بیاید بیرون و باز توی گوشم وز وز کند "این لباس های مضحک،این آرایش مزخرف بی روح،این رژلب نارنجی نزده شده روی میز،این کیف،این گونی،این عطر،این موها،مسخره اند" مسخره. برعکس همه دانشجوهایی که کلاس های اول ترم را نمی روند و دانشگاه را شلوغ دوست دارند من دقیقا روزهای اول ترم ،نیمکت های خالی وسط حیاط ،بوفه های خالی از آدم را دوست دارم و بقیه کلاس ها را تا آخر ترم یکی در میان غیبیت می کنم چون از شلوغی متنفرم. برعکس همه آدم هایی که قهوه را با کیک سفارش می دهند من معمولا یک نیمرو تنگش می زنم و از نگاه میزبانی که روبه رویم نشسته یا صاحب کافه خجالت نمی کشم.برعکس همه دخترهایی که وقتی می خواهند دل ببرند ؛ کلمه های خوشگل خوشگل ردیف می کنند من دیروز به پسری که چشم هایش را خیلی دوست داشتم گفتم چشم هایت را ببند و او بست و درست بعد از یک دقیقه به او گفتم" چشم های تو به غایت زیبایند.چشم های تو شبیه چشم های اسب اند" و او ماند از اینکه مژه ها و چشم هایش شیه چشم های اسبند لبخند بزند یا اخم کند. برعکس همه کارمندانی که برای خودشان ساعت رفت و آمد تعریف می کنند من هیچ وقت نتوانستم درک کنم که"الان ساعت کاری است" یعنی چه! و همیشه هروقت دلم خواسته بروم خرید،بروم بام،بروم بازار، بروم سینما صرف نظر از درستی و غلطی کارم مرخصی گرفتم و این کارها را انجام داده ام. برعکس همه آدم های زیادی که دور و برم هستند و نباید تنها باشم،برعکس همه لبخندهایی که به بچه مدرسه ایی های توی اتوبوس هفت تیر زدم ،برعکس همه هدیه هایی که گرفتم ،برعکس همه راه هایی که نرفته ام ،برعکس همه جمله های قشنگی که خطاب به آدم های زندگی ام نوشته ام ،برعکس همه رنگ های تیره ایی که می پوشم،برعکس همه گل هایی که خریده ام،برعکس همه صدقه هایی که توی صندوق ها ریخته ام،برعکس تمام حرف هایی که توی دهانم ماسیده اند و تمام شعرهایی که نگفته ام و تمام جاهایی که نرفته ام و تمام آدم هایی که دوستم نداشته اند و تمام آدم هایی که خواستند فریبم بدهند و تمام دردهایی که فهمیده ام و تمام آرزوهایی که نداشته ام و تمام حس هایی که داشته ام و تمام جمله هایی که مرا تایپ شدند و فعل هایی که از آخر حرف هایم خورده ام و تمام جواب هایی که نگفته ام  تقلب هایی که ننوشته ام...من..و دلم...همیشه طور دیگری زندگی کرده ایم.برعکس همه این ها ما همیشه...خوب و راضی بوده ایم و خوشحالیم .برعکس زندگی کنید.برعکس حرکت عقربه همه ساعتهای رومیزی، برعکس چرخش زمین به دور خود در تمام این سال ها،برعکس همه پیشامدهای تعیین شده توی کتاب ها،برعکس همه اعداد صفر تا صد برعکس همه سطرهای این نوشته این جمله ها را برعکس بخوانید و به نشدن های زندگی تان به چشم دوستی نگاه کنید و از بودنتان،از اینگونه بودنتان ل ذ ت ببرید. درست مثل من که برعکس همه آدم هایی که می نویسند پاییزتان مبارک من می نویسم "برعکس همه آدم هایی که پاییز رو لحظه شماری می کنند من همه دلهره های قشنگم برای زمستون ه . . . "زمستان" تنها فصلیه که میتونه تمام کرختی های پاییز خمار شده رنگی رنگی رو یکدست و به طور تمام آدمی رو اغنا کنه..زمستان عزیز لطفا زودتر بیا.س.ب "  + بازنشر این پست در لینک زن . . .

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی