" آقای کیوسک "






















بعــد من یک روز زنگ زدم به الفــ  و او برایم توضیح داد علف را . . . گل را . . . وید را . . .سارا لیوانش را پر از شکلات کرد و به فاصله دو سه دقیقه بعدش در حالیکه به جاشکری زل زده بود گفت " نزدی بفهمی چیه که خره " و هات چاکلتش را سر کشید؛ بعد هم یک ربع تمام روی کیبردهای گوشی اش قفل بود..این دفعه آخری بهتراز همیشه گرفته بودتش.. از میوت که در آمد با خنده بلند پرسید: نمیزنی دیگه؟؟؟؟ با تفاله های چایی ترشم ور می رفتم و زیر زبانم قرمزی شان را تیست می کردم که گفتم  "من از هیچ کوفت زهر مار دودی ایی به جز عود خوشم نمیاد.نه.نه.نه...این هزار بار.گیجی ها!!" خنده اش بلندتر به گوشم می رسید؛گیج که نه ولی تو احمقی رهـا؛احمق.احمقی که حرف هیچ کسی رو گوش نمیکنی.گفتم خودم میدانم.و دیگر چیزی نگفت.ماگ شکلاتش را گذاشت روی سنگ اپن و نرم نرمک به طرف پنجره وسط سالن آمد و با یک لحن اسلوموشن شده مایل به بم پرسید" پ چی حال تو رو خوب می کنه دختر؟عرق؟" کش بنفشم را از بالای دم اسبی ام باز کردم و گفتم "زچ"...صدا..قارت قارت خندید و گفت:چی چی؟معذرت میخوام!!شما..شما...هاها هاه.. هاه..خدای من...صدا حالتونو خوب می کنه؟نکنه توام چیزی زدی رهاجونم؟ شیش می زنی ها رهایی.شیش گلم.شیش..و دوباره بلند و بلند به خنده بی نمکش ادامه داد..وقتی داشتم از روی مبل بلند می شدم گفتم صدا به اضافه دوش آب گرم که اینبار نگاه سارا روی کش بنفشی که روی زمین افتاده بود میخ شده بود. درب رختکن را پشت سرم بستم و دکمه های پیراهنم را از بالا یکی یکی باز می کردم که دیدم حوصله ام به آخر دکمه ها قد نمی دهد و این شد لحظه ایی بعد همانطوری با بلوز و شلوار سفید و ساعت بند چرمی ام نشسته بودم زیر دوش آب گرم در حالی که به صدای پشت درب آلومینیمی گوش می کردم که می گفت " حالتو خوب می کنه رها"..دوش آب گرم و بلند بلند خندید.دلم خواست این صدا؛ "صدای الف" بود که برایم می گفتعلف رهاعلفــ .ودیگر هیچ .

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی