" آقای کیوسک "






















این نقطه تنها یک نام داردگره.شده دلتان برای خودتان بسوزد؟من الان توی آن حالم.شده هم گرسنه شوید هم اشتها نداشته باشید؟من دقیقا توی آن شرایطم.شده؟شده بدانید یک کار اشتباه است،بازهم آن کار را انجام دهید.بعد عذاب وجدان اینکه میدانستید کار خوبی نیست و باز انجامش دادید خفه تان کند؟ شده بخواهید دایورت کنید؛نقطه دایورتتان تا ته بسوزد اصلا پشیمان شوید بگویید بگذار همانطور باشد گور باباش؛ نخواستیم؟بذار به حال خودش...من توی آن موقعیتم! پیش آمده در یک لحظه عاشق یک نفر باشید و چند دقیقه بعد مطمئن باشید بدون هیچ اتفاق و منطقی ازش متنفر شدید؟خوب حواستان را جمع کنید.چون من الان توی همین فازم. جور عجیبی شدم.حالم خیلی وخیم تر از قبل شده است.دست خودم نیست ولی وقتی خیلی کفری میشوم دلم میخواهد بدوم.به کجا؟را نمیدانم.فقط می خواهم با تمام قدرت بدوم و درست در همین حال احساس میکنم که اتفاقا حوصله دویدن را هم ندارم.دلم میخواهد سر راننده تاکسی عربده بزنم.توی پیاده رو طعنه بزنم و اخم کنان از آدم ها رد شوم.درب مغازه را محکم ببندم.هنجارها را نقض کنم.اصلا از زمین و زمان طلبکارم.کارم شده خواندن کتاب های نو توی کتابخانه.هر دو روز یک بار یکی شان را با کلی حاشیه نویسی تمام می کنم و می روم سراغ بعدی.توی دلم به همه آدم ها بلند بلند میخندم و فکر میکنم آنها دیوانه اند.من فقط عاشق خودمم.دست خودم نیست البته اما باید بگویم دقایقی بعد از خودم هم متنفر میشوم. دلم می خواهد تنها باشم.تنهای تنهای تنها.دلم میخواهد ریست شوم.بعد از نو بیایم بالا ببینم دنیا دست کیست. بعضی وقت ها که خیلی خسته می شوم آرزو می کنم کاش یک گیاه بودم،یا یک کیبرد لپ تاپ.یا یک کتاب توی قفسه های نو نوی شهرکتاب.خلاصه یک چیزی به غیر اینی که الان هستم.البته بعدش هم عین سگ پشیمان می شوم. نمیدانم دچار چه دردی شدم فقط میدانم این حال؛حال خوبی نیستـــــ و نامش را  یکی می گذارم: گره.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی