" آقای کیوسک "






















اگه تونستید حدس بزنید کدومش اصل و کدومش ده تومنیه :دی  برای خودم هم جای سوال دارد دیگر!عجیب شده است..اینکه همه اش عینک های من از جناحین خاص می شکنند که البته خیلی خوشحال کننده نیست..عینک اولی رو گرون تر از دومی خریدم و مجبور شدم کلی بدون عینک بمونم چون دست کم دو سه هفته باید صبر می کردم تا یکی عین اش رو با همون مارک بخرم......بعدها وقتی فهمیدم ویفرهای این چنینی رو میشه با ده هزار تومان اطراف انقلاب خرید و اون موقع خیلی غبطه نخوردم که شکست..هرچند به عقیده من اصل بودن همیشه یک چیز دیگه است..اعتراف می کنم انتخاب عینک بدون بودن یک پارتنر با افکار مشترک کار سختیه..اون هم نگار که رژ لب محبوبش همیشه نارنجی تند بوده و معمولی ترین کفش اش 20 سانت پاشنه داره..هنوز هم نمیدونم چرا یکهو وسط چهار راه یادم افتاد عینک لازم دارم و اونو با خودم بردم..اینکه تنهایی بین مدل های مختلف روی میز انتخاب کنی و در نهایت هم با هیچ یکی شون نتونی روزنامه بخونی و همون مثال معروف اتفاق جالبی نیست..هست؟(میگم تنها چون نگار با هیچ یک از عینک هایی که من به چشم می زدم موافق نبود) و این سختی اش رو دو چندان می کرد..پسرک تمام هوش و حواسش به سلکشن های ما بود...هر ویترینی رو که نگاه می کردیم می آمد سمت ما...نگار خیلی زود خدا حافظی کرد و من چه قدر خوشحال شدم مجبور نیستم تو رودبایستی اون یک فرم لس 2012 بخرم که مطمئنا به چشم های گاوی من نخواهد آمد.حوالی ساعت نه و نیم و با نق نق های فراوان مردک فروشنده اون هم فقط بعد از ده دقیقه معطلی ما برای خرید من موندم و آون همه فرم و فروشنده کلافه و پسرک ریزه خور که یواشکی انتخاب هامو دید میزد و آخرش هم یک Rey ban جمع و جور قرمز برای خودش خرید با بند عینک مشکی. و بلاخره تصمیم گرفتم همونی رو که اولین لحظه دیدمش و به خاطرش آمدم داخل مغازه رو انتخاب کنم..بعد از پانزده شانزده سال عینک زدن انتخاب اونچه که به توقعاتم نزدیکتره کار چندان وقت گیری نیست...خیلی به اینکه سلایقم مورد توجه اطرافیان و همسالانم قرار بگیره بها نمیدم..همیشه اون چیزی رو که دوست داشتم اولویت دادم به بقیه ریزن ها...این رو انتخاب کردم فقط چون دوستش داشتم..البته بماند که مامانم کلی نثار ما نمود که " انقدر نرو عینک های این پیاز فروش سر بازار رو بخر بزن چشمت و مثل دخترها ملوس باش و اینا :)) ..." اما من از اونچه که روی چشم داشتم لذت میبردم و در در تمام مدت فرم ام رو جلوی آینه تست میزدم که بهم میاد یا نه؟!! اومدم اینجا که بنویسم آخرین بار دم مترو ولیعصر با هم چه قراری گذاشتیم!!؟ حالا نشان به آن نشان :)  +از اینکه یک چیزی بخرم بیام اینجا بنویسم یه جوری میشم ولی عینک قضیه اش خیلی فرق میکنه..تیک ایت ایزی ..

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی