" آقای کیوسک "






















موهای مشکی بلندی که از فرق وسط باز شده..کتونی های آل استار سبز..شال کرم..مانتوی سفید..و قدی که یحتمل دو سه سانتی از من دیلم تر به نظر میرسید آخرین لباسیه که تنش میبینم..همین طوری که رژ لب قهوه ایی اش رو پر رنگ تر میکنه غر میزنه که "تا کی میخوایی اینطوری بمونی دختر؟ یه خورده به خودت برس" به سیگارم پک میزنم و بی اعتنا به حرفهایی که میشنوم حلقوی بودن دودها رو زل میزنم."یه نگاه به خودت بنداز...یه روزی پشیمون میشی ها..ببین اصن خودشو ول کرده..نه مو..نه ابرو..نه لاک...این چه مدلشه رها" همینطوری که دارم روزنامه خارجی کلاس زبانشو ورق میزنم بلند میخونم ایزی کام ایزی گو....عصبانی میشه..ولوم صداشو میبره بالا.."رها با توام ها..."از وقتی یادم میاد همین بوده..اصن نمیدونم چه طور هنوز دوستم مونده با اینکه قاطی خیلی از دوستای دیگه ام کنار گذاشتمش!!حتی یادم نیست آخرین بار کی بهش زنگ زدم..با اینکه از منش و افکارش خوشم نمیاد ولی معرفتشو دوست دارم..شش ماه یکدفعه هم که بهش زنگ بزنی باز هر وقت بهش احتیاج داشته باشی با یه تلفن میاد پیشت.."من هم سن و سال تو بودم انقدر شیطون بودم که...."از شبی که مادرش رفته بود سفر و نصفه شبی از اتاق تاریکش میزنه بیرون و تا صبح با دوست پسرش حال میکنند میگه.از اینکه از پیش امیر میومده میرفته پیش کامیار از اینکه یکی شون براش کت مارک میخریده اون یکی کیفشو..کفری که میشه با دستهاش حرف میزنه..سعی میکنه قانعم کنه که دارم به بخت هام لگد میزنم .میخواد بهم بگه پسرها تو این دوره و زمونه ظاهرتو مبینند میان سمت افکارت.تمام تلاشش اینه که بهم یاد بده چه طور در دوستی هام هم نفع ببرم هم لذت..بحث های روانشناسی و جامعه شناختی پیش میاره که نباید انقدر محتاط باشم و بهتره در دوستی هام شجاعت به خرج بدم.. سیگارمو که توی زیر سیگاری میخشکونم لپشو میکشم ودر حالیکه میرم قهوه بریزم بهش میگم: عصبانی که میشی بیشتر دوستت دارم سیمین جونم.پاشو برو کلاس زبانت دیر شد...موهای مشکی فرق وسطش رو میزنه پشت گوشش و غر غر کنان در رو میبنده و میره..در حالیکه روزنامه جامونده اش رو ورق میزنم ،گوشی در جیبم میلرزه که اس ام اس زده:

بعد از کلاس زبان میام دنبالت..این پسردایی دامادمون خیلی به ظاهر و اینا اهمیت میده..اون آرایش ات رو هم عوض نکنی میکشمت.بهش گفتم میخوایی سرکلاس خصوصی هاش بشینی..تابلو نکنی!!

از اینکه چهار سال از من بزرگتره و باز مثه بچه ها افکارش بامزه است خنده ام میگره و دلم بیشتر از همیشه براش تنگ میشه...لیوان قهوه ام رو سر میکشم و جواب میدم:

پسردایی دامادتون نه خودتو قربون :)

+تنهایی ایی که با هرکسی پر بشه تنهایی نیست.عوارضیه برای نفر بعد!




نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی